داستان های جالب
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
یاس موزیک
پایه گردان چرخشی خورشیدی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان داستان های جالب و آدرس aram-2014.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 4
بازدید کل : 1999
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1



SongText.in
نويسندگان
aram

آرشيو وبلاگ
خرداد 1393


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : aram

روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.شخصی نشست و ساعت ها تقلای پروانه برای بیرون امدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شدو به نظر رسید که خسته شده است و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد.ان شخص مصمم شد به پروانه کمک کند وبا برش قیچی سوراخ کوچک پیله را گشادکرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه اش ضعیف وبال هایش چرو کیده بودند.ان شخص یه تماشای پروانه ادامه داد.او انتظار داشت پر پروانه گشوده شود واز جثه او محافظت کند . اما چنین نشدودر واقع پروانه ناچار شد همه عمر روی زمین بخزد و هرگز نتوانتست با بال هایش پرواز کند. ان شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز ان را خدا برای پروانه قرار داده بود.تا به ان وسله مایعی از بدنش ترشح شود وپس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد. گاهی اوقات در زندگی فقط نیاز به تقلا داریم.اگر خداوند مقرر می کرد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.........

 
سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : aram

داستانی در باره ی یک درخت و یک پسر امده است که عشق بدون قید وشرط را به بهترین شکل ممکن نشان می دهد.درخت خیلی خوشحال است که ان پسر نزد اوست.پسر غمگین است و می گوید:من پول لازم دارم. درخت می گوید: من پول ندارم ولی سیب دارم.اگر می خواهی می تونانی تمام سیب های مرا چیده وبه بازار ببری وبفروشی تا پول به دست اوری. ان وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد.هنگامی که پسر بزرگ شد تمام پول هایش را خرج می کند. بر می گردد و می گویید:من می خواهم یک خانه بسازم و پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت می گوید:شاخه های مرا قطع کن.انهارا ببر و خانه بساز. و ان پسر تمام شاخه های درخت را قطع کرد.ان وقت درخت شاد و خوشحال بود.پسر بعد از چند سال بدبخت تر از همیشه بر می گردد و می گوید: می دانی من از همسر و خانواده ام خسته شدم ام و می خواهم از انها دور شوم ولی وسیله ی مسافرت ندارم. درخت می گوید: مرا از ریشه قطع کن و میان مرا خالی کن و روی اب بیندازوبر. پسر ان درخت را از ریشه قطع می کند وبه مسافرت می رود و درخت هنوز شاد شاد بود.

 
سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:, :: 14:21 :: نويسنده : aram

خدا گفت:بیا تو پس می خواهی: با من مصاحبه کنی؟گفتم:اگر وقت داشته باشید. خدا لبخندی زد وگفت:وقت من بی نهایت است وبرای انجام هر کاری کافی است. چه سئوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟گفتم: چه چیزی بیش از همه شما را درمورد انسان متعجب می کند؟ خدا جواب داد:اینکه انها از کودک بودن خسته می شوندو برای بزرگ شدن عجله دارندو سالیان درازرادر حسرت دوران کودکی سر می کنند. اینکه سلامتیشان را برای به دست اوردن پول از دست می دهند وبعد پولشان را خرج می کنندتا دوباره سلامتی به دست اورند. اینکه با چنان هیجانی به اینده فکر می کنندکه زمان حال را فراموش می کنندولذانه در حال زندگی می کنندو نه در اینده .اینکه چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مردو چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی در سکوت گذشت .بعد پرسیدم:چه در س هایی از زندگی را می خواهید بندگان یاد بگیرند؟خدا با لبخندی پاسخ داد:یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرداما می توان محبوب دیگران شد. یاد بگیرند که با ارزش ترین ها اشیایی نیستند که در زندگی دارندبلکه اشخاصی است که در زندگی دارند.یاد بگیرند که نباید خود را با دیگران مقایسه کنند هرکس طبق ارزش های خودش قضاوت می شود نه در گروه و بر اساس مقایسه.یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین دارایی را دارد بلکه کسی است که کمترین نیاز را داشته باشد.یاد بگیرند که برای ایجاد زخمی عمیق در دل کسی که دوستش دارند فقط چند ثانیه لازم است اما برای التیام ان سال ها وقت لازم است. یاد بگیرند که افرادی بسیاری انهارا عمیقا دوست دارنداما بلد نیستند که علاقشان را ابراز کنند.یاد بگیرند که پول همه چیز می خرد جز دل خوش. یاد بگیرند که ممکن است دونفر یک موضوع واحد را ببینند واز ان دو بر داشت کاملا متفاوت داشته باشند. یاد بگیرند که دوست واقعی کسی است  که همه چیز را درمورد انها می داندو با این حال دوستشان دارد. یاد بگیرند که کافی نیست همواره دیگران انها را ببخشند بلکه باید خودشان هم خود را ببخشند. مدتی نشستم ولذت بردم. از او برای وقتی که به من اخثصاص داده بود وبرای همه کار هایی که برای من  و خانواده ام کرده بود تشکر کردم .او پاسخ داد:هر وقت بخواهی من بیست و چهار ساعته در دسترس هستم فقط کافی است صدایم کنی تا جواب بدهم.